دانلود رمان خیال چشمانش
از آنجایی که عشق شروع شد… از همان خانه… از همان خشتهایی که دانه به دانهاش، پر بود از من و او از آنجایی که قلبم پر تپش وجودش را صدا میزد، از همان لحظهی اول که چشمانش وجودم را از آن خود کرد. نگاهی که اولین گناهم را رقم زد، نگاهِ به رنگ شبش بود. گناهی با تقدیری به رنگ چشمانش! آخرین خیال زیبای زندگیام، خیالی به رنگ سیاه، اما از جنس سفیدی بود. سیاهیاش از ظلمت شب تارتر بود، سفیدیاش از روشنای خورشید کور کنندهتر. خیال چشمانش، زیباترین خیال زندگیام بود؛ آخرین خیال زیبای زندگیام!